رابرت فراست
بانک، جایی است که در هوای آفتابی چتری به تو قرض میدهد و در هوای بارانی، پس میگیرد.

رابرت فراست
در دل جنگلی انبوه، راه دو شاخه شد، من راهی را در پیش گرفتم که رفت و آمد در آن کمتر بود، و همین، سبب این همه دگرگونی شد.

جملات کوتاه و ناب رابرت فراست را در زیر برای شما جمع آوری کرده ایم. ما تلاش کرده ایم تا بهترین جملات مشاهیر جهان را در مطالب مختلف سایت طومار برای شما جمع آوری نماییم و به صورت پیوسته این جملات را به روزرسانی نماییم. به این امید که عزیزان علاقه مند به زندگی و دیدگاه های مشاهیر جهان بتوانند با استفاده از این جملات ناب و دوست داشتنی کمی بیشتر با این مشاهیر آشنا شوند.
کوتاه درباره رابرت فراست
رابرت فراست (به انگلیسی: Robert Frost) متولد ۱۸۷۴ و متوفی ۱۹۶۳، شاعر آمریکایی قرن بیستم میلادی. وی متولد سانفرانسیسکو بود و در دانشگاه میشیگان تدریس نمود. شعرهای رابرت فراست کلاسیک و همه از وزن و قافیه برخوردارند. بیشتر این شعرها در بندهای آغازین، خواننده را به دیدن منظرهای فرا میخوانند و در بندهای پایانی نتیجهٔ فلسفی را به وی پیشکش میدارند. چنانکه خود فراست هم در جایی میگوید: «شعر با خیال و زیبایی آغاز میشود و با حکمت پایان میگیرد». شعرهای فراست در اوج بیپیرایگی سرشار از نوعی اندیشمندی و ژرف نگریست و گو اینکه مصالح شعرش را سادهترین اشیاء و عناصر تشکیل میدهد، اما در نهایت به غنای معنایی و حقیقت زندگی و انسان و سر انجام هستی گره میخورد. غنایی که گاه شنل طنز و کنایه و نماد را بر دوش دارد و گاه جامهٔ تمثیل و روایتهای داستانی را بر تن میکند. وی با نخستین مجموعهٔ شاعرانهٔ خود «خواست کودک» که ازرا پاوند نقد ستایشآمیزی بر آن نوشت، هستی شاعرانهٔ خویش را در جهان ادبیات به ثبت رسانید و پس از آن چهار بار جایزهٔ پولیتزر را نصیب خود کرد.
تخصص فراست بیشتر در سرودن اشعار عاشقانهاست و در همانهاست که خیال بیهمتای خود را در زیباترین تشبیهات و واژگان میپیچد و چونان گنجینهای از زیبایی به دست خواننده میدهد. از آن میان میتوان به شعر عاشقانهٔ خیمه ابریشمی اشاره داشت. در این شعر فراست با نهایت ظرافت زیبایی خیمهای را- از بندها تا تیرک میانی – وصف میکند و در پایان شعر نتیجه میگیرد که آن تیرک میانی «تو» هستی که در جامهای ابریشمی قرار داری. فراست خود در مورد تاریخچهٔ این شعر میگوید در کودکی یک روز صبح مادرش در لباس کلاسیک انگلیسی با دامنی بلند و ابریشمین از پنجره میبیند و این زیباترین صحنه از همان زمان در ذهنش مینشیند و بعدها این شعر از آن خاطره آفریده میشود.
رابرت فراست
بانک، جایی است که در هوای آفتابی چتری به تو قرض میدهد و در هوای بارانی، پس میگیرد.
رابرت فراست
در دل جنگلی انبوه، راه دو شاخه شد، من راهی را در پیش گرفتم که رفت و آمد در آن کمتر بود، و همین، سبب این همه دگرگونی شد.