میلان کوندرا
با عمل است که انسان از دنیای تکراری روزانه - جایی که همه شبیه یکدیگرند - بیرون می آید، با عمل است که انسان خود را از دیگران متمایز می کند و فرد می شود.

منوچهر آتشی
در «قدمگاه» قرن بيست و يكم چهها میگویند و چهها میخواهند بكنند! در چنین جامعهٔ نهیلیسم (فرآیند جامعهٔ تكاملیافتهتر سرمایهداری غرب) نمیتواند هرگز، حتا در یك فرد، حضوری واقعی و قابل یقین و توجیه داشته باشد.

افلاطون
نیرومندترین مردم کسی است که خشم خود را نگه دارد.

منوچهر آتشی
خب، من در اين جمع كه به هر روی حسن نيتی در حرفهایشان میبینم، سر دفاع از شعر خودم و مقولهای را كه شهرستانیگری، اقلیمی بودن و... در شعر خودم هست، ندارم. اين كار، وظیفه منتقدان آشنا به كار نقد ادبی به شيوهٔ امروزین مثلا غربیهاست كه خود مبدع آن بودهاند، و دریغا كه حدود يكربع قرن از مقولهٔ شعر امروز در این ملك میگذرد و ما هنوز یك كریتیك درست و حسابی و بیغرض و مرض و محیط به ادب گذشته و امروزمان نداریم.

آندره موروا
اگر همه ی مردم می دانستند که همه ی مردم از همه ی مردم چه چیزها که نمی گویند، هیچ کس به هیچ کس سخنی نمی گفت.

منوچهر آتشی
بنابراین شعر گلگونسوار من، شورش من است علیه وضعیت دروغی جامعه روزگاری كه تندیس، نماد شكل سیاسی – اجتماعی آن است. ممكن است انتقاد این باشد كه: شورش عليه تندیس، گذشته را مراد میكند، نه آینده را. میگویم درظاهر بله؛ چون تا آن لحظه زیبایی گذشته قطعیت دارد، و ما یك زیبا را كشتهایم و نعشش را زیر پای یك تندیس دن كیشوتی گذاشتهایم. زیبایی آینده باید در استمرار زیبایی گذشته به وجود آید. حرف من این است كه ما گذشته خود را ادامه ندادهایم و امروز ما (یا آن روز ما) بر اساس گذشته ما پیریزی نشده است. ما خود را منقطع كردهایم و سپس خانهای در باد بنا نهادهایم. من علیه این انقطاع غلط همیشه شوریدهام، یعنی به ندای طبیعت خودم جواب دادهام.

پيامبر اكرم (ص)
عزت مردم با ايمان در بي نيازي از مردم است ، و آزادي و شرافت در پرتو قناعت بدست مي آيد.

آنتونی رابینز
زمانی که رشد میکنید و در زندگی مردم، کارآیی مثبت دارید، زندگی را به گونهای دیگر تجربه میکنید که همان خوشبختی و شادمانی راستین است.

میلان کوندرا
اگر رمان به راستی باید از میان برود، به این دلیل نیست که نیروی اش تمام شده است، بلکه بدان علت است که رمان در جهانی به سر می برد که دیگران از آن او نیست.

احمد شاملو
من نمىگویم تودهى ملت ما قاصراست یا مقصر، ولی تاریخ ما نشان مىدهد که این توده حافظهى تاریخی ندارد. حافظهى دستجمعى ندارد، هیچگاه از تجربیات عینی اجتماعیاش چیزى نیاموخته و هیچگاه از آن بهرهای نگرفته است و درنتیجه هر جا کارد به استخوانش رسیده، به پهلو غلتیده، از ابتذالی به ابتذال دیگر ـ و این حرکت عرضى را حرکتى درجهت پیشرفت انگاشته، خودش را فریفته.

وینستون چرچیل
عیب جامعه این است که همه می خواهند آدم مهمی باشند و هیچ کس نمی خواهد فرد مفیدی باشد.

آنتونی رابینز
زمانی که از استانداردها و قوانین بنیادی و باید و نبایدها و قوانین همیشه باید و... هرگز نباید... دیگران آگاهی یابید، روابط تان با آنها سادهتر میشود.

میلان کوندرا
نویسنده ای که می کوشد بر ترجمه ی رمانهایش نظارت کند، همچون چوپانی که در پی گله ای از گوسفندان ناآرام است، به دنبال کلمه های بی شماری می گردد؛ حالت این نویسنده برای خودش غم انگیز است و برای دیگران خنده آور.

کارل مارکس
تنها یک رابطهٔ اجتماعی معین بین ِ انسانها است که در چشم ِ آنها، شکل ِ فانتزی ِ رابطهٔ بین ِ اشیا را به خود میگیرد.

ویلیام شکسپیر
مردم بینوا و تیره بخت، درمانی جز امید ندارند.

آنتونی رابینز
شما ماموریت و مسئولیتی ویژه را در برابر خودتان و دیگران به دوش دارید و پیش از هر چیز و هر کس در برابر خودتان مسئول هستید.

آرتور شوپنهاور
با مصلحت دیگران ازدواج کردن، در جهنم زیستن است.

آندره موروا
هر عمل دسته جمعی وقتی درست رهبری نگردد دچار آشفتگی و بی نظمی می شود.

آندره موروا
بدون وجود وجود فرمانده ی شایسته و سزاوار، عیچ عمل نظامی، هیچ حیات ملی و هیچ زندگانی اجتماعی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد.

ژاندارک
ولیعهد بزرگوار، من ژانِ دوشیزه هستم. پادشاه آسمان مرا فرستاده تا شما و قلمروتان را یاری کنم.

افلاطون
سرعت و تندی [ انجام ] کار را مجوی، بلکه بر خوبی و درستی آن سعی کن. زیرا مردم از تو نپرسند که در چه مدت کار را انجام داده ای، بلکه خوبی و بی نقصی آن را می جویند.

آندره موروا
مردمی که آرام تر و کندتر پیر می شوند آنهایی هستند که با فرهنگ و فرزانگی، دلیل و برهان زندگانی را درک نموده اند.

آندره موروا
هیچ انقلابی نتوانسته است نیکبختی و خوشبختی جاودانه ی اجتماعی را تضمین کند.

توماس ادیسون
من کار را از همان جایى که دیگران رهایش کردهاند، آغاز کرده و دنبال مىکنم.

منوچهر آتشی
بیان اين «بیهودگی» در شعر شاعران بزرگ معاصر، جز تقلید كوركورانه چه مفهوم دیگری دارد؟ و چرا منتقدان، این حضور غلط را هرگز نقد نكردند، ولی صدای واقعی مرا نوستالژی روستا و به تعبیری «ارتجاعی» تلقی كردند؟ منظورم این است كه جامعه و فرهنگ و درنتیجه شعر ما، تا هنوز موضوع نقدی واقعی و عميق قرار نگرفته، تا روشن شود كی حضور درست بقاعده دارد، و كی حضور ژورنالیستی. بسیاری فرآیندهای فكری و فلسفی و هنری، مثل فرآیندهای سياسی، در كشور ما، عمدتا ژورنالیستی و وارداتی است؛ نه مخلوق و محصول حركت طبیعی و رشد جامعه و تحول فردی در رابطه با تحول جمعی. ذهنیت جمعی قرن هشتمی كجا و جنگولكبازی مدرنیستی اواخر قرن بیستم كجا؟

آندره موروا
برای مردمانی که جز به تکمیل احساسات بشری نمی اندیشند، موسیقی پناهگاهی شایسته و ابزار سرگرمی مؤثری است.

میلان کوندرا
انسان همواره بر این بوده است که زندگینامه ی خاص خود را باز نویسد، گذشته را تغییر دهد و هم ردپای خودش و هم ردپای دیگران را پاک کند.

میلان کوندرا
انسان تنها هنگامی که سالخورده است می تواند باورهای جماعت، افکار عمومی و آینده را نادیده گیرد. انسان سالخورده با مرگ قریب الوقوع خود تنها است و مرگ نه چشم دارد و نه گوش. انسان سالخورده نیازی ندارد که خوشایند مرگ باشد.

آنتونی رابینز
تا زمانی که با دیگران دربارهی استانداردها و قوانینشان گفتگو نکردهاید، نمیتوانید ادعا کنید که قوانین آنها را میدانید و نمیتوانید این چشمداشت را از آنها داشته باشید که قوانین شما را ندیده و نشنیده بگیرند و با آن همساز باشند.
