آندره موروا
عشق نیاز به تجزیه کننده ندارد، بلکه برای بیان نیازمند شاعر است.

آنا آخماتووا
میبینی دیگر پر پرواز ندارم، در میان قوها ... عزیز من! شاعر شعر عاشقانه باید مرد باشد، وگرنه همه چیزی باژگونه خواهد بود، تا جدایی سر برسد باغ دیگر باغ نخواهد بود، خانه دیگر خانه و دیدار دیگر دیدار

ایمانوئل کانت
شیرین ترن نتیجه ی دقت و نظم، پیروزی است.

آندره موروا
یک مرد بزرگ عمل، به یک شاعر بایستی بسیار بیشتر نزدیک باشد تا به یک مؤلف دایره المعارف... .

احمد شاملو
زبان سپهری برای مردم دلپذیرتر است. اما مثل اینکه شما با زبان سهراب زیاد موافق نیستید و حتا یک جایی گفتهاید آبتان باهم به یک جو نمیرود. "ولی من با "زبان" سهراب اشکالی ندارم. چون او و فروغ را از این لحاظ در عرض هم میگذارم. مشکل من و سهراب، دنیایی است که او از آن صحبت میکند. من دنیای او را درک نمیکنم. بهشت او اصلا از جنس جهنم من نیست. ببین: تو حتا وقتی که تا خرخره لمبانده باشی هم میتوانی معنی حرف مرا که میگویم «گرسنهام» بفهمی. چون سیری تو و گرسنگی من از یک جنس است منتها در دو جهت. من اگر غذای کافی بخورم حالت الان تو را درک میکنم و تو اگر تا چند ساعت دیگر چیزی نخوری معنی حرف مرا. اما من اگر خودم را تکه پاره هم بکنم نمیفهمم جغرافیای شعر سپهری کجا است."

فرانسیس بیکن
شعر، قسمتی از دانش بشری است.

نیما یوشیج
ملت ما محتاج بهشنیدن حرفهای جدی است. این کار با دکلاماسیون انجام میگیرد. من معتقدم که شعر فارسی باید وزنی را اختیار کند که بهواسطه جدا شدن از موسیقی ِ یکروند ِ ما، بهکار دکلاماسیون بخورد.

منوچهر آتشی
كسانی كه در نقد شعرهای من فقط يك بعد یا یك وجه عاطفی به قول خودشان، «شورش» علیه مظاهر شهریگری را وجهٔ مطالعه و بررسی شعر من گرفتهاند، یكصدا نوشتهاند كه شعر فلانی سراسر نوستالژی گذشته و روستا است! ولی هیچكدام دربارهٔ نیما چنین نگفتهاند.

آندره موروا
یک زن از نتایج زحمت های خود در تنظیم خانه که دنیای کوچک کاملی است باید به همان میزان مغرور و مفتخر باشد که یک رجل دولتی برجسته ای که توانسته مملکتی را نظم و ترتیب بخشیده و سازمان دهد.

فرانتس کافکا
شعر، پویشی جاودانه در جستجوی حقیقت است.

فرناندو پسوآ
من برخی شاعران غنا [ =آواز خوش طرب انگیز ] یی سرا را دوست دارم، چون از بینش درست برخوردارند و هرگز حاضر نیستند احساس یا رویا را بیش از یک لحظه به هنر منتقل کنند.

ریچارد براتیگان
من هفت سال شعر گفتم تا یاد بگیرم چگونه یک جمله ی درست بنویسم.

آندره موروا
برای مرد عمل، اندیشه با عمل درهم است، همان گونه که برای یک شاعر، اندیشه با تصویر و نشانه های درهم و مربوط می باشد.

ریچارد براتیگان
من شعر گفتن را بی نهایت دوست دارم، اما مانند یک رابطه ی عاطفی پر دردسر که در پایان به یک ازدواج خوب می انجامد، من و شعر هم بس زمان بُرد تا همدیگر را شناختیم.

فریدریش نیچه
وزن شعر همان قدرتی است که تمام ذرات جمله را دوباره منظم ساخته و انتخاب کلمات را ایجاب کرده، اندیشه را از نو رنگ آمیزی کرده و آن را عجیب تر، غریب تر و مبهم تر می سازد.

فریدریش نیچه
در حقیقت، تنها یک چیز لازم است و آن اینکه انسان با توسل به هر نوع هنر یا شعری به خرسندی و ارضای خود دست یابد.

فرناندو پسوآ
آینه ای وجود ندارد که بتواند ما را به خود ما به هیات موجودی خارجی نشان دهد، چرا که آینه ای نیست که بتواند ما را از درونمان بیرون بکشد. پس روانی دیگر و نظمی دیگر برای نگریستن و اندیشیدن دیگر لازم است.

افلاطون
با وجود عشق، هر انسانی سراینده میشود.

فریدریش نیچه
رفتار شاعران با تجربه های خویش بی شرمانه است، زیرا آنها را استثمار می کنند.

منوچهر آتشی
بنابراین شعر گلگونسوار من، شورش من است علیه وضعیت دروغی جامعه روزگاری كه تندیس، نماد شكل سیاسی – اجتماعی آن است. ممكن است انتقاد این باشد كه: شورش عليه تندیس، گذشته را مراد میكند، نه آینده را. میگویم درظاهر بله؛ چون تا آن لحظه زیبایی گذشته قطعیت دارد، و ما یك زیبا را كشتهایم و نعشش را زیر پای یك تندیس دن كیشوتی گذاشتهایم. زیبایی آینده باید در استمرار زیبایی گذشته به وجود آید. حرف من این است كه ما گذشته خود را ادامه ندادهایم و امروز ما (یا آن روز ما) بر اساس گذشته ما پیریزی نشده است. ما خود را منقطع كردهایم و سپس خانهای در باد بنا نهادهایم. من علیه این انقطاع غلط همیشه شوریدهام، یعنی به ندای طبیعت خودم جواب دادهام.

فرناندو پسوآ
شعر، بیان آرمان با احساس به زبان دیگر است که هیچ کس به کار می بندد، چرا که هیچ کس به مانند شعر لب به سخن نمی گشاید.

آنا آخماتووا
نوشتن شعر را هیچگاه کنار نگذاشتم. من در شعر رابطهام را با زمان و زندگی نوین مردمم یافتم. من هنگام نوشتن اشعار با همان ریتمهایی که در تاریخ قهرمانانه میهنم شنیده بودم زندگی میکردم. خوشبختم از اینکه در این سالها زندگی کردهام و وقایعی را که نظیرشان در تاریخ یافت نمیشود، به چشم دیدهام.

فرناندو پسوآ
زمانی چیزهایی مرا به خشم می آورد که امروز باعث خنده ام می شوند. برای این کار پایداری لازم است تا با آن، انسان های میانه ی اهل عمل بر شاعران و هنرمندان خنده سر دهند.

یوهان ولفگانگ فون گوته
با زبان شعر بهتر می توان در دلها نفوذ کرد.

نیما یوشیج
چیزی که بیشتر مرا بهاین شیوه معتقد کردهاست، همانا رعایت معنی و طبیعت خاص هرچیز است و هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را بهطور ساده جلوه دهد.

احمد شاملو
آقای شاملو، از فروغ و سهراب شعر کدام یکی بیشتر به دلتان مینشیند؟ "فروغ. چون عرفان سهراب را باور نمیکنم."

وینستون چرچیل
اشخاص همیشه گناه را به گردن شرایط و بی نظمی می اندازند؛ من به شرایط و بی نظمی باور ندارم. مردان کامیاب، شرایط و نظم را جستجو می کنند و آن را می آفرینند.

والت ویتمن
خیال می کنم که همه قهرمان ها و تمامی شعرهای آزاد در هوای آزاد به تصور درآمده است.

منوچهر آتشی
پرسش من از شاعران وطنم (یا در وطنم) – جوانها بیشتر- این است که این شاعران و نویسندگان (خارج از کشور)، که در قلب جهان مدرن (و حالا پست مدرن) زندگی میکنند، و با بیشترین منابع و انبوه گزارهها سر و کار دارند، آیا چیزی از آن چه شما پستمدرنش میخوانید، نمیدانند، یا نه، درکشان از این کشمکشِ بیشتر فکری و فلسفی تا شعری، طوری است که با تأمل بیشتر و ژرفتر به مسائل نگاه میکنند، و شعر و داستان و مقاله را، معقول، ژرف، و جذاب مینویسند و «زبان بازی» اینجایی، واقعاٌ حیرت آنها را برمیانگیزد... واقعاٌ قضیه چیست؟

فریدریش نیچه
فراموش نکنیم که استادان نثر تقریبا همیشه، خواه در میان همگان یا تنها برای نزدیکان خود، شاعر بوده اند. در حقیقت تنها از دریچه شعر است که می توان نثری خوب نوشت.

منوچهر آتشی
آیا حضور مستمر این – به ظاهر – غم غربت روستا در شعر یك شاعر، نشانه طبیعیبودن و حقیقیبودن حضور او - در مقایسه با حضور ژورنالیستی بسیاران دیگر، حتا از معاریف - در عرصه ادبیات مدرن ایران نیست؟

منوچهر آتشی
خب، من در اين جمع كه به هر روی حسن نيتی در حرفهایشان میبینم، سر دفاع از شعر خودم و مقولهای را كه شهرستانیگری، اقلیمی بودن و... در شعر خودم هست، ندارم. اين كار، وظیفه منتقدان آشنا به كار نقد ادبی به شيوهٔ امروزین مثلا غربیهاست كه خود مبدع آن بودهاند، و دریغا كه حدود يكربع قرن از مقولهٔ شعر امروز در این ملك میگذرد و ما هنوز یك كریتیك درست و حسابی و بیغرض و مرض و محیط به ادب گذشته و امروزمان نداریم.

فریدریش نیچه
شاعران همه باور دارند که هر گاه کسی بر چمن یا بر دامنه ای خلوت دراز بکشد و گوش کند، از آن چیزهایی که در میان زمین و آسمان است چیزی دستگیرش نخواهد شد.

میلان کوندرا
نوشتن برای شاعر به معنای از بین بردن دیوار نازکی است که در پس آن چیزی تغییر ناپذیر («شعر») در تاریکی پنهان است.

افلاطون
هر کاری که با نظم عمومی و رسوم و آداب مطابقت داشته و از روی پرهیزگاری باشد، هرگز سزاوار ملامت نتواند بود.

منوچهر آتشی
نیما مثل من روستایی كامل بوده، يا من مثل او.

آندره موروا
شعر، گونه ای از حالت تاثر و هیجان است که در آن حالت، آرامش و سکون به انسان دست می دهد.

فریدریش نیچه
زمانی انسان می خواهد همگام با نظم جاودانه باشد که خودش خوب است.

حسین پناهی
مادرم میگفت: "در راه شعری نخوان که در آن گوشت و پوست و خون و استخوان باشد، زیرا سگهای لاغر زادگاهت سالهاست که آواره خیالند."

الکساندر پوپ
نظم، اولین قانون آسمانی است.

آندره موروا
هر عمل دسته جمعی وقتی درست رهبری نگردد دچار آشفتگی و بی نظمی می شود.

میلان کوندرا
شاعر فقط امکانی بشری را «کشف» می کند؛ امکانی که تاریخ هم به نوبه ی خود روزی آن را کشف خواهد کرد.

منوچهر آتشی
بیان اين «بیهودگی» در شعر شاعران بزرگ معاصر، جز تقلید كوركورانه چه مفهوم دیگری دارد؟ و چرا منتقدان، این حضور غلط را هرگز نقد نكردند، ولی صدای واقعی مرا نوستالژی روستا و به تعبیری «ارتجاعی» تلقی كردند؟ منظورم این است كه جامعه و فرهنگ و درنتیجه شعر ما، تا هنوز موضوع نقدی واقعی و عميق قرار نگرفته، تا روشن شود كی حضور درست بقاعده دارد، و كی حضور ژورنالیستی. بسیاری فرآیندهای فكری و فلسفی و هنری، مثل فرآیندهای سياسی، در كشور ما، عمدتا ژورنالیستی و وارداتی است؛ نه مخلوق و محصول حركت طبیعی و رشد جامعه و تحول فردی در رابطه با تحول جمعی. ذهنیت جمعی قرن هشتمی كجا و جنگولكبازی مدرنیستی اواخر قرن بیستم كجا؟

فریدریش نیچه
شاعری را می شناسم که مانند بسیاری از کسان دیگر، جذابیت کمبودها و ضعفهایش نسبت به کارهایی که تمام می کند و به کمال می رساند بیشتر است.
