معنی غزل شماره ۸: ساقیا برخیز و درده جام را
١- ساقیا برخیز و ساغری باده به ما عطا کن و غم و اندوه زمانه را به خاک بسپار و فراموش کن.
۲- جام باده را به دستم بده تا از تنم، این خرقه کبود رنگ را برکنم.
۳- این کار گرچه در نزد عاقلان باعث بدنامی من می شود اما ما به ننگ و نام اهمیتی نمی دهیم.
۴- ای ساقی به من باده بده، تا کی غرور و تکبر؟ خاک بر سر این نفس بدعاقبت و اصلاح ناپذیر.
۵- دود آه آتشین سینه نالان من، این دلمردگان خام اندیش را سوزاند.
۶- کسی از خاص و عام را محرم راز دل سودازده خود نمی دانم.
۷- خاطر من با وجود محبوبی جمع و خوش است که به یکباره قرار از دلم برد.
۸- هر کس آن قامت بالا و نقره فام او را دید دیگر هرگز به سرو چمن نخواهد نگریست.
۹- حافظ، سختی های روز و شب را تحمل کن تا بالاخره روزی به مراد دل خود برسی
تفسیر اول فال
وقت آن رسیده که در وجود خود انقلاب کنی و غم و غصه گذشته را به دست فراموشی بسپاری. بیش از این فکر کم و زیاد دنیا را مکن. سعی کن بر وسوسه های وجود خود فائق شوی. گرچه احساس تنهایی می کنی و کسی را محرم دل خود نمی بینی، ولی با امید به خدا و پیشه کردن صبر و بردباری کامیابی به سراغت خواهد آمد.
تفسیر دوم فال
ناامید نباشید و با عزمی راسخ دوباره از جای برخیزید و به تلاش خود ادامه دهید. با تنبلی به هیچ موفقیتی دست پیدا نمی کنید. نگران مسائل مالی و دنیوی نباشید، این جهان گذرا است و این روزهای سخت به زودی تمام خواهند شد پس شاد باشید و غم گذشته و آینده را نخورید.
با صبر و آرامش به آرزو و معشوق خود خواهید رسید و دنیا زیبایی های خود را به شما نشان خواهد داد. هرکسی قابل اعتماد نیست، اسرار درون خود را نزد هر کس فاش نکنید چون ممکن است پشیمان شوید.
این غزل حافظ دقیقا مثل داستان زندگی من است و بسیار خوب است